مذاکرات صلح با طالبان و سردرگمی در حکومت افغانستان
جاوید لودین/ معین سیاسی پیشین وزارت خارجه
۳ آذر ۱۳۹۷ – ۲۴ نوامبر ۲۰۱۸
در سال ۲۰۱۲ میلادی هنگامیکه به حیث معین سیاسی در وزارت امور خارجه اجرای وظیفه میکردم، از سوی رییسجمهور وقت در رأس یک کمیسیون سهجانبه با پاکستان و ایالات متحده امریکا برگزیده شدم که هدف آن تشویق پاکستان برای حمایت از پروسهی صلح و گفتوگو با طالبان بود. در دورهی یک سالهی کار آن کمیسیون، من و هیأت افغانستان ۶ بار به پاکستان رفتیم و در طی چندین دور مذاکرات دوجانبه و سهجانبه، درخواست حکومت افغانستان را برای رهایی ملا برادر و برخی دیگر از رهبران طالبان مطرح کردیم. در آن زمان، رهبری حکومت پیشین و نمایندگان حکومت امریکا باور داشتند که رهایی ملا برادر میتواند در راهاندازی مذاکرات صلح با طالبان موثر تمام شود. اما پاکستان هرگز حاضر به آزادی ملا برادر از قید و همکاری در آغاز گفتوگوهای صلح نشد. یگانه دستآورد ما، تنظیم ملاقات کوتاه میان ملا برادر و آقای صلاحالدین ربانی رییس شورای عالی صلح سابق بود. ملاقات هم در شرایطی صورت گرفت که ملا برادر عمیقاً تحت تاثیر دوای سکرآور قرار گرفته بود و توان سخن گفتن نداشت.
به دلیل همین انفعال و سردرگمی در نظام سیاسی کشور است که امروز مردم ما به جای آنکه روند فعلی را با امیدواری برای برقراری صلح استقبال کنند٬ بیشتر با دلهره و عدم اطمینان میبینند
امروز وقتی به تلاشهای بیوقفه و اما بیحاصل گذشته مینگرم و از سویی پیشرفتهایی را که در این اواخر در روند مذاکرات صلح به رهبری ایالات متحده امریکا بهدست آمده و همچنان آمادهگی پاکستان در کمک به این روند را مشاهده میکنم، به اهمیت این مقطع حساس تاریخی در افغانستان آگاه میشوم. امروزه دولت ایالات متحده امریکا ابتکار بیسابقهیی را در پروسهی صلح با طالبان روی دست گرفته و زلمی خلیلزاد٬ یکی از موفقترین دیپلوماتان خود را به عنوان نماینده ویژه برای مصالحه توظیف کرده است. طالبان به نوبه خود، عملاً وارد گفتوگو با جانب امریکا گردیدهاند و توقع میرود که پاکستان نیز با وجود تنشهای لفظی با مقامات حکومت امریکا٬ در زمینۀ تسهیل و حمایت از این مذاکرات همکاری نماید. اگر این سه پایهی اساسی برای پروسه مذاکرات و دستیابی به صلح٬ یعنی تلاشهای آمریکا٬ آمادهگی طالبان و همکاری پاکستان میسر باشد٬ بدون شک گواه پیشرفت بزرگ در تلاشهای چندین ساله میباشد که باییست از آن حمایت صورت گیرد.
در این معادله، جایگاه پایۀ چهارم که همانا جانب حکومت و نظام سیاسی حاکم در افغانستان است٬ تاهنوز روشن نیست. در گذشته حکومت افغانستان- چه در دورۀ زعامت حامد کرزی رییسجمهور اسبق و چه در اوایل دورۀ حکومت وحدت ملی – تلاشهای فراوان برای متقاعدسازی طالبان و پاکستان به مذاکره و گفتوگو نمودند. رییسجمهور اسبق نزدیک به۲۰ بار به پاکستان رفت و هربار تقاضای همکاری و کمک اسلامآباد در آغاز گفتوگوهای صلح با طالبان را مطرح کرد. رییسجمهور غنی حتا به مقر اردوی پاکستان در راولپندی رفت تا دیدگاه نظامیان آن کشور را در حمایت از طالبان و آغاز مذاکرات صلح تغییر دهد. اگرچه این تلاشها کارگر نیافتید، ولی در موجودیت اجماع ملی برای صلح در چارچوب قانون اساسی و نگهداری ابتکار عمل در تلاش برای صلح٬ جانب افغانستان همیشه از یک موقف توأم با حقانیت و منطق برخوردار بود. ولی امروز در اثر شکستهای پی در پی در میدان جنگ و از دسترفتن اجماع ملی در عرصهی سیاسی٬ حکومت افغانستان بیشتر در موضع انفعالی قرار گرفته و در معادلات کنونی صلح به یک مهرۀ خنثا تبدیل شده است.
وقتی نمایندگان و سران گروه طالبان، امروز میتوانند مذاکرات مفصل و پیهم با ایالات متحده امریکا دربارهی ختم جنگ و برقراری صلح در افغانستان داشته باشد؛ اما حکومتیکه مدعی نمایندگی از مردم است، تاهنوز نتوانسته حتی تیم مذاکرهکنندۀ خویش را برای مذاکرات جاری معرفی کند٬ این وضعیت قابل درنگ است. رییسجمهور غنی بهجای احیای اجماع از بین رفته و یا آمادهسازی تیم مذاکره کنندهییکه اعتماد ملی و بینالمللی را داشته باشد، در پی ایجاد ساختارهای موازی زیر نام «بورد مشورتی صلح» است. تمام شواهد و قراین نشان میدهد که جناح حکومت افغانستان در پروسۀ فعلی مذاکره با طالبان، سهیم و آماده نیست. همچنین سایر تلاشهای داخلی و بیرونی در راه ایجاد تیم مذاکره کننده که مشروعیت و صلاحیت نمایندگی از جانب نظام قانونی افغانستان را داشته باشد نیز تا حال به نتیجه نرسیده است.
طالبان و حمایتگران بیرونیشان از این وضعیت استفاده اعظمی نموده و ابتکار عمل را در عرصهی سیاسی و مذاکرات به دست گرفتهاند. در حالیکه تا چند ماه گذشته طالبان فقط به عنوان یک گروه جنگی شناخته میشد٬ امروز این گروه از تسلط فکری در مباحث سیاسی داخلی و بینالمللی برخوردار شده است. طالبان با حصول اطمینان از پیشرفت در میدان جنگ، با قوت وارد عرصهی سیاسی شده و مانورهایشان در مسکو٬ دوحه و امارات متحده عربی، موقعیت سیاسی آنها را در داخل کشور و در سطح بین المللی جلوه بیشتر بخشیده است. در داخل کشور اکثر جریانهای مطرح به منظور ایمنساختن آینده سیاسی خود در صدد ایجاد رابطه با طالبان برآمدهاند و در این روزها کمتر کسی یا جریانی را میتوان یافت که در پاسداری از نظام٬ قانون اساسی و دستآوردهای هفده سال گذشته سخن بزند و دادخواهی نماید.
در سطح بیرونی نیز طالبان به مشروعیت سیاسی بیشایبهای دست یافتهاند و با آنها به مثابهی جریان تعیینکننده در نظام آینده برخورد صورت میگیرد. قابل توجه است که وقتی آقای خلیلزاد بار اخیر به شهر دوحه رفت سه روز کامل با طالبان مذاکره نمود؛ درحالیکه در کابل تمام ملاقاتهایش با طیف بزرگی از جناحهای سیاسی به شمول رییسجمهور کشور فقط یکو نیم روز به طول انجامید. این امر از یکسو پیشرفت در مذاکرات بین امریکا و طالبان و غنامندی مباحث مطرح در این گفتوگوها را نشان میدهد و از جانب دیگر، فقر محتوای سیاسی در کابل و تقلیل اهمیت حکومت افغانستان را نشاندهی میکند.
به دلیل همین انفعال و سردرگمی در نظام سیاسی کشور است که امروز مردم ما به جای آنکه روند فعلی را با امیدواری برای برقراری صلح استقبال کنند٬ بیشتر با دلهره و عدم اطمینان میبینند. به عوض ایجاد چشمانداز روشن برای روند صلح، سوالات بیشتر در اذهان مردم خلق شده و کسی نیست که به این پرسشها، پاسخ ارایه کند. آیا روند فعلی به صلح واقعی خواهد انجامید؟ قیمت و برآیند مذاکرات صلح با طالبان چه خواهد بود؟ در نتیجۀ توافق صلح با طالبان، خواستار چگونه افغانستانی هستیم؟ آیا صلح منتج به احیای امارت اسلامی خواهد شد و یا به تداوم جمهوری اسلامی افغانستان میانجامد؟ آیا صلح با طالبان به عنوان یک گروه نظامی که از پروسۀ سیاسی هفده ساله دور مانده بود، به این معنا خواهد بود که آنان به نظام سیاسی مبتنی بر قانون اساسی مدغم میشوند و خلای روند هفده ساله پر میگردد؟ یا اینکه مجموع پروسه از جمله دستآوردهای هفده ساله، زیر پای طالبان ریخته خواهد شد؟ و بالاخره آیا روند فعلی صلح روند دموکراتیک در کشور و انتخابات ریاستجمهوری سال آینده را منتفی میسازد؟ و یا میشود این دو پروسه بزرگ ملی را باهم تلفیق کرد؟
این سوالاتی است که نه ایالات متحده و نه پاکستان میتوانند به آن پاسخ بدهند. نقش سازنده و کلیدی واشنگتن برای کشانیدن طالبان به مذاکرات صلح و متقاعدسازی پاکستان، قابل تحسین است اما به نظر می رسد تصمیمگیری دربارۀ سرنوشت مردم و آیندۀ سیاسی کشور، مربوط به خود افغانها است. می توان به عنوان اولین قدم٬ به منظور دستیابی به یک صلح پایدار و عادلانه و پاسخ دهی به سوالات و نگرانیهای مشروع در جامعه، تیمی از قاطبۀ مردم که از صلاحیت و مشروعیت لازم برای مذاکره برخوردار باشد تشکیل شود.
نگرانی این است که اگر این وضعیت سردرگمی و انفعال در نظام سیاسی افغانستان ادامه بیابد، نه تنها چالش بزرگی را در روند موجود صلح به میان خواهد آورد؛ بلکه حتی خطر آن نیز میورد که در صورت عدم آمادهگی جانب افغانستان سه بازیگر دیگر (طالبان٬ امریکا و پاکستان) به توافقاتی دست یابند که در آن منافع نظام سیاسی موجود در کشور کاملاً نادیده گرفته شود. بدیهی است که چنین توافقی٬ اگر به دست هم بیاید، نامتعادل، یکجانبه و ناپایدار خواهد بود.